کلاسـ جبـــــــــــــــــــــــــــرانیـ

کلاسـ جبـــــــــــــــــــــــــــرانیـ

همیشهـ تنبلـ تهـ کلاسـ بودمـ
تو همهـ یـ کلاســـــــــــــــــــا
تو همهـ یـ درســــــــــــــــــــا
.
.
.
حتی تو کلاسـ عاشقیـ ...

پربیننده ترین مطالب

سجده ی حضور

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۵ ب.ظ

 

یا غایة الآمال العارفین

 


 

یه گوشه کز کرده بود و به ساعت روی طاقچه خیره شده بود.نزدیک ظهر بود و دم اذان. دستش رو به زانوهاش تکیه داد و بلند شد برای وضو که زن وارد خونه شد .

فواد با دیدن زن با غرولند  گفت :

-معلوم هست کجایی ، بیا بار و بندیل رو جمع کن بریم دیگه ...دیر می شه.

- کجا بریم مرد

- کجا بریم ؟ مگه نمی دونی امشب شب اول محرمه ؟!!! همه میان کربلا برای روضه

- اگه ما بریم کی روضه رو بر پا کنه .

- دوباره شروع کرد، چرا انقدر منو اذیت می کنی؟ مگه نمی بینی هر سال داره وضعمون بد تر می شه ...

ساره با نگاهی ملتمسانه به فواد گفت: اول محرم همه میان کربلا تو می خوای بری ؟!!! خدا رو خوش نمیاد مرد ... کوتاه بیا

-می شه انقدر تو گوش من وزوز نکنی ، آخه من با کدوم پول مهمون داری کنم و روضه بگیرم ...سنگ بذارم جلوی مهمونا ؟!!! وسایل رو جمع کن نماز که خوندیم بریم .

زن این دست و اون دست کرد  با صدای نحیفی گفت : من که می مونم

اما فواد با بی محلی به حرف ساره از در خارج شد.

 

 

 

پاش رو که تو حیاط گذاشت متوجه ی غروب خورشید شد ، باز شروع کرد غر زدن به زن : 

- تو باعث آبروی منی ، الان مهمونا می رسن ...هیچی تو خونه نداریم ، چرا می خوای آبروی منو ببری

- صاحب آبرو یکی دیگست ...انقدر خون خودتو کثیف نکن ، درست می شه

- چی درست می شه ؟ این حرفا برای من چای و قند و گوشت می شه ؟ این حرفا....

حرف فواد نیمه تمام مونده بود که صدای کوبیدن در فواد رو سر جاش خشک کرد ، ساره در حالی که چادر سر می کرد دوان دوان به طرف در رفت . در خونه ی فواد به روی مهمونا باز شد و گروه اول از راه رسیدند .

فواد مضطر دست به محاسن گذاشت  و آهی کشید ، با دیدن مهمان ها لبهاش رو به زور جمع کرد و لبخند ظاهری روی لباش جاری کرد ، با چشمای نه چندان ریزش حالت خوش آمد گویی به خودش گرفت و از مهمان ها استقبال کرد.

 

 

تا نیمه شب چند گروه دیگه از راه رسیدند ، سفره ی شام پهن شد ، ولی مثل هر سال نبود ، به بهانه ی شب اول و نبود وقت از مهمان ها به خاطر پذیرایی کم عذر خواهی کرد و از اتاق خارج شد.

بغض راه گلوش رو گرفته بود ولی غرور مردونه اش اجازه زار زدن رو بهش نمی داد ، ساره وارد اتاق شد که برای مهمان ها پتو ببره که استراحت کنند ، چشمش به فواد افتاد که ردا به تن کرده در حال گذاشتن دستار روی سرش هست .

-کجا می ری مرد؟

- نمی تونم اینجا بمونم و شرمندگی بذارم تو سفره ...من می رم ... این تو و این مهمونای روضه ات ...من یه مرد ام ، امشب مردونگی ام گذاشتم و از خجالت آب شدم..مردونگی من رو خراب نکن

به طرف در رفت و در رو نیمه باز کرد ، صورتش رو طرف ساره چرخوند و گفت:

-ولی قبلش می رم پیش عباس شکایت برادرش رو می کنم

با چشمای پر از اشک از خونه خارج شد.

تو راه چشماش به گنبد ارباب افتاد اما بدون اینکه سلام بده از کنار حرم رد شد و با دل شکسته رو کرد به حرم حضرت ابالفضل.

دیر وقت بود تمام دکان های بین الحرمین بسته بود اما نور یه دکه ی روشن توجه ی فواد رو به خودش جلب کرد . به طرف دکه رفت ، دکون آسید حسین بود ...با خودش فکر کرد که چرا آسید حسین تا این موقع شب تو دکون مونده.

جلو رفت و سلام کرد ؛ آسید حسین که انگاری منتظر فواد باشه با نگاه زیبایی جواب سلامش رو داد

فواد پرسید : آسید چرا تا این وقت شب تو دکون موندی ؟

سید جوابی نداد ، گفت : چه خبر فؤاد ؟ روضه برپاست؟

فؤاد سکوتی کرد و بعد از چند لحظه گفت : راستش رو بخوایید امسال  وضعم خیلی خراب شده ، نمی تونم مثل سالهای قبل مهمون داری کنم

آسید خنده ای روی لبهاش اومد و با اشاره ای به داخل دکون : هر چی می خوای تو دکون هست ...نگران پولش هم نباش ، هر وقت دست باز شد با هم حساب می کنیم

هیچ چیز به اندازه ی حرف سید ، فؤاد رو خوشحال نمی کرد ، چشمای فؤاد از خوشحالی برق می زد

گفت: آسید خدا بهت روزی چند برابر بده ، جبران می کنم

آسید با حالت پدرانه ای  گفت : برو خونه می گم بچه ها برات بیارن

بعد رو کرد به حرم امام حسین و صدا زد: عباس..... اکبر ....قاسم ...عون ......

همین طور که داشت صدا می زد فؤاد زیر لب با خودش گفت : سید کی این همه شاگرد گرفت؟

سید دست تو دکون برد و دو تا شمعدونی درآورد و گفت : اینا رو مادرم  داده تا بذاری بالای مجلس ، روضه ی امام حسین روشن باشه 

فؤاد گیج شد . با بهت زدگی راهی خونه شد ، نزدیک خونه که رسید متوجه ی باز شدن در خونه شد ، سراسیمه وارد خونه شد ، دید که کلی بار و مواد غذایی وسط حیاط خونه است و ساره در حال طواف کردن اوناست و زیر لب می گه : قربونت برم امام حسین .

تا چشمای پر اشک ساره به  فؤاد افتاد گفت: مرد پیش کی ریش گرو گذاشتی ؟ از کی نسیه کردی ؟ می دونستم که منو با این همه مهون تنها نمی ذاری

فؤاد با نگاهی مبهوت به بارها به تته پته افتاد ، تو ذهنش هزار سوال جواب می چرخید :چطور قبل از من رسیده ؟!!! من که تو راه کسی رو ندیدم!!! 

سکوت همه ی فضای اتاق رو گرفته بود .

زبون فؤاد بند اومده بود ، به سختی زبون تو دهن چرخوند و گفت : اینها رو آسید میر حسین داده

زن با تعجب نگاهی به فؤاد کرد و گفت : آخه مرد پول نداری عقل هم از سرت پریده ،آ سید میر حسین ده ساله که مرده، خودت کفنش کردی ، خودت ردا تنش کردی و تو قبر گذاشتی

فؤاد انگار تازه از خواب بیدار شده باشه ، با حرفای بریده بریده گفت : من.... خودم ...خودش بود...پس کی بود....

دوان دوان به طرف بین الحرمین رفت ، صحنه ای رو که دید  باور نمی کرد، تخته های دکون سید سر جاش بود ، تار عنکبوتا روی تخته ها تو اون تاریکی شب خوب دیده می شد

تازه به خودش اومده بود که چه اتفاقاتی افتاده ، همون لحظه رو به حرم ارباب کرد و سجده ی شکر به جا آورد

فراموش نشدنی و پر سپاس ...سجده ی حضور


پ.ن : بین دفتر های قدیمی ام رو  نگاه نمی نداختم ...چشمم به این داستان افتاد ... اولین داستانی که نوشتم ، یادش بخیر ، وقتی برای استادم خوندم کلی کمکم کرد که این راه رو ادامه بدم

پ.ن : می دونم مناسبت نداره  ولی یه جوری با دل زار من عجینه ....دلم بد جور هوای ارباب رو کرده

پ.ن : لازمه که بگم این داستان رو برگرفته از یه مکاشفه ی واقعیه


نظرات (۲۲)

ببخشید داشتم گریه میکردم، حالم خوش نبود، نشد نظر بذارم...
خیلی کارشون درسته این خاندان...
انشالله که به زودی روی ماهت و ببینم!
البته اگر باشم.............
دعا کن یه طوری بیای که من باشم، خیلی دوست دارم ببینمت... هم تو رو ، هم ندا رو ...
دلت خیلی پاکه دختر.. برام دعا کن!
میدونی که حاجتام و ...

در ضمن خانوم این حرفا کدومه، من و مستجاب و الدعوه بودن!
داریم مردم؟
داریم؟
دوربین تعجب من و بگیر!!!

مشهدم اگر گرفتی، که انشالله گرفتی؛ از دل پاکه خودته و صد البته مهمان نوازی آقامون...
یاعلی
پاسخ:
چی بگم داد از این دل هوایی!!!
دوست با صفای من ! تو اشکات برای من رو سیاه هم دعا کن
من نمی دونم اومدم مشهد باشی ها ...قول ساندویچ مگسی دادی  بزنی زیر قولت خودت می دونی 
تازشم با یه سری گروه باحال میام که می دونم دعاشون رد خور نداره
برام دعا کن 

  • کتابخانه اسلامی
  • با کلی ذوق و چهره خندون اومدم که ببینم درست شنیدم که تو هم بعد ماه رمضون داری میای مشهد که پستتو خوندم و دلم هوایی شدو چهرم شرمنده

    شرمنده اینکه هر لحظه داریم معجزه از ارباب میگیریم ولی بازم دل میشکونیم اونم  دل اهل بیت

    شرمنده ام

    نادم

    روسیاه

    پاسخ:
    روسیاه برای دشمنان اربابه ..درسته ما رسم نوکری به جانیاوردیم اما...
    اره منم میام ...ولی زمان دقیقش معلوم نیست ...وای ندا تو این حال خرابم نمی دونم به ارباب فکر کنم و غصه بخورم یا به امام خوبی ها ذوق کنم ...حالی داره بس عجیب
    خواهش تو این شبای عزیز برام دعا کن
  • کتابخانه اسلامی
  • محتاجیم به دعا عزیز دلم

    به نظرم به ذوق پابوسی امام رئوف بیا و از اونجا کربلاتو بگیر

    پاسخ:
    خدا از دهنت بشنوه ، ان شاءلله
    می گم سفر بعد آویزون نیگا شیم ، تو چمدونش بریم کربلا ...چطوره ؟!!! ها !!!
    گفتم آویزون یاد آویزون جونم افتادم ....
  • کتابخانه اسلامی
  •  

    منم کربلا میخام

    نگران نباش الان اویزونم پیداش میشه

    انشاالله بعد مشهد یه سفرم میریم شاعبدالعظیم نیگاهم دعوت میکنیم بیاد یه چرخی تو امامزاده ها ی تهران بزنیمش

    پاسخ:
    فیلا باهاش قهرم ...
    اوکی موافقم ولی ما خونمون کوشولوه ها ...مهمون در حد یه ساعت
  • آویزوووووووووووووووووووووووووون
  • آویزووووووووووون وارد میشود

    هر چن با بعضیا قهرم...ولی خوب چون خوشگل نوشتن و ما رو بردن تو حس پس :

    سلام علیکم کمیل عزیزتر از جوووونم ..چطوری؟هه

    میبینم که من نیستم بدجور غیبت منو میکنید ها

    حیف که نمیدونم این آیکن عصبانیت کجاست

    وگرنه نثارت میکردم....

    خودش نمیاد وبم ..خودشم قهر میکنه

    حالا بنده هم درصدد انتقام جویی ام...

    چه حالی میده...هه

    ولی جدی دیشب بدجور دلم برات تنگ شده بود...باور نداری از مهتاب بپرس...کلی برات گریه کردم

    حیف اشکام واقعا....هه

    میبینم که همتونو امام رضا میخواد دعوت کنه

    گفته باشم منو باید دعا کنید..

    التماس میکنم اسم منو هم به دعاهاتون آویزووووووووووووووووووووووووووووون کنید

    بدجور محتاجم

    فدای بعضیا بشه آویزووون ..حالا اسمشو نمیگم چون باهاش قهرم..

    ایشششششششششششش

    پاسخ:
    سلام 
    (روم به آسمون): می بینم که بعضی ها ناپرهیزی کردن روی کانال کلیک کردن ...به پا خواهر جیز نشی!!!
    غیبت کردیم و بد جور چسبید ...حداقل کمی تا قسمتی ابری خالی شدم ...من نمیام وبت !!! روتوبرم دختر !!!

    تو ودلتنگی هزار فرسنگ است ..یه چی بگو باور کنم ...ولله 
    بیخود پز اشکاتت هم نده من که می دونم همش مجازیه 

    بله دیگه دلت بسوزه داریم می ریم مشهد . هه برات دعا می کنم اگه لایق باشم


    سلام دوست خوبم.عالی بود.خیلی خیلی عالی...........قربون اهل بیت بشم.ممنون که کمکم کردی.مراحلش رو رفتم خدا خیرت بده.یا علی......
    پاسخ:
    سلام  دوست عزیز 
    خواهش می کنم ...تبریک می گم بهت دوستم
    میاما ورودت رو تبریک میگم
    سلام!

    داستان جالبی بود!

    خسته نباشی!
    پاسخ:
    سلام واقعا ممنون 
    سلامت باشی 
  • آوای بیداری
  • آپم
    پاسخ:
    به به دوست بیدار من!!! چشم خدمتتون می رسم
  • آویزوووووووووووووووووووووووووون
  • خوب شد گفتم حیف اشکام ...وگرنه دلم خیلی می سوخت

    چقده تو نامردی...احساسات اویزوووونو به بازی نگیر

    خیلی هم دلت بخواد آویزوووووونتم...

    اما همینجا بنده بر خلاف میل باطنیم یه چیزیو اعتراف میکنم

    اگه الان آویزوووووووووووون شدم خیلی جاهاشو مدیون کمیل هستم

    دیگه گفتم که گفته باشم

    حالا خیلی خودتو لوووووووووووووووووس نکن

    ولی هنو باهات قهرم ها

    بلکی یکی بانی خیر بشه ما رو آشتی بده.....هه

    پاسخ:

    منم مرده ی همین آویزونیت ام دیگه ....
    اونو که میدونم ...کمیل در قلب همه جا داره 
    فکر کردی چی منم باهات قهرم ...

    سلام

     

    السلام علیک یا ابا عبدالله.........منم هوای کربلا در سر دارم!

    پاسخ:
    سلام 
    ان شاءلله که روزیتون بشه....
  • یاقوت سرخ
  • سلااااااااام

     

    دل منم بدجور هوای بین الحرمینو کرده!!!!!!!!!!!!

    پاسخ:
    سلام
     م ن م ...
  • کبوتر مهاجر
  • یا حسین

    دلمو هوایی کردی آبجی....

    بروزم تشریف بیارید
    التماس دعا
    پاسخ:
    چشم ...خدمت می رسم
    محتاجیم به دعا
  • کتابخانه اسلامی
  • سلام جیگر انشاالله رفتنتون برا شب قدر حتمیه؟

    پاسخ:
      سلام معلوم نیست بابا ...امام رضا ما رو گذاشته آمپاس

    سلام گلی
    نمیای طرفای ما؟؟؟؟
    از اون لحظه که گفتی شبای قدر میای مشهد، اصلا یه حالی شدم دیدنـــــــــــی... [نیشخند گشاد]
    انشالله تا چند روز دیگه مشهدی پس!
    خیلی مشتاق دیداریم رفیق
    التماس دعا
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام ...گریه منو درنیارید دیگه ...دعا کن بیام
  • کتابخانه اسلامی
  • انشاالله هرموقع که بیشتر به دلت حال  و صفا میده آقاجون همونموقع برسونت به خودش

    از طرفی خوشحال شدم که اون شبای قشنگ تو اون جای قشنگ باشی از طرفی ناراحت که هرچی برا دیدنت رشتم پنبه شد

    پاسخ:
    همچین پنبه هم نشد ...بین شبهای قدر و عید فطر یکیش می شه دوستم 
    دوست دارم عید فطر باشه که هم روزه خراب نشه ..هم ندا رو به همرا نیگاه ببینم

    انشالله که میای...
    اصلا به نیومدن فک نکن!
    موج منفی هم نفرست دیگه...انشالله به سلامتی میای و برمیگردی.
    نظرتون راجع به داستانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    ان شاءلله ...خدا از دهنت بشنوه
    ولی بیام و بمونم ..دیگه برنگردم
    برات نوشتم و کامنت گذاشتم...ولی الان نمی تونم موشکافانه بذارم ، تو فرصت مناسب کارشناسانه نظر می دم
    بابا کارشناس!!!
    آقا تو این مقر که نمیشه نظر گذاشت،
    اینم متن نظرم در اونجا:
    آقا ما خیلی شرمنده ایم![خجالت]
    چشم... از فردا انشالله جبران میکنم.
    یاعلی
    پاسخ:
    همونجا می ذاشتی دیگه...من که گذاشتم شد
    اگه اسمتو ثبت کنم می گن نظر نذاشته اسمش ثبت شده
    فردا اگه تونستی همون پست نظر بذار ..باشه دوستم
    یکی از فانتزیام اینه که خواهرم اسمش سحر باشه!
    تو ماه رمضون صداش کنم! سحر، سحره تا سحره پاشو سحری بخور سحر...
    پاسخ:
    از دست تو دختر ....
  • مامان کنجد
  • خیلی ما رو هوایی کرد

    واقعا خواندنی بود

    ما حواسمون نیست

    ولی ائمه کاملا حواسشون به ما هست

    کاش یکم بیدار باشیم

    پاسخ:
    کاس کمی حریف نفس می شدیم
    ممنون دوستم
    صلی الله علیک یا اباعبدالله...
    شبهای جمعه ، کربلا‌، بین الحرمین، انبیا و اولیا و همه و همه جمعند ، یه طرف حرم حضرت حسین علیه السلام،‌ یه طرف حرم حضرت اباالفضل علیه السلام.
     ...
     اللهم ارزقنا...
    پاسخ:
    دست می ذاری رو نقطه ضعف من
  • کــربــ بلایی محـــــبــــــــ
  • سلام طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق

    ایام تسلیت میگم...
    این شبها ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید
    خیلی داستانتون قشنگ بود اشکم در اومد!

    ***بروزم خوشحال میشم بهم سر بزنید***

    """یازهرا کربــــ بلا انشالله"""
    پاسخ:
    سلام 
    قبول حق تعالی ...

    سلام با حوصله کارو دنبال میکنید به ماهم سری بزنید

    پاسخ:
    سلام 
    چشم..خدمت می رسم